بخش مشاعره

الا  یا  ایها الساقی  ادر کاسا  و ناولها                  که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

 

حافظ شیرازی در حال تفکر نقاشی محمود فرشچیان حافظ شیرازی در حال تفکر نقاشی محمود فرشچیان  نقاشی اثر استاد محمود فرشچیان farshchian mahmud mahmoud mahmood painting paint  MAHMOOD FARSHCHIAN MAHMUD FARSHCHIAN mahmoud farschchian farschtschiane the great painter iranian

 

 

 

سلام بچه ها به بخش مشاعره خوش اومدین

از دوستان عزیز میخوام که تک بیتی خودشونو تو قسمت نظر بذارن ومشاعره رو ادامه بدن  

البته این قسمت جایزه هم داره  

یه کتاب غزل حافظ به کسی که حضور فعال داشته باشه و شعرهای زیبایی رو بذاره تو اردیبهشت ماه اهدا میشه 

نظرات 156 + ارسال نظر
manely چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 14:55

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟

نفس باد سبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

PINKI چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 21:14

دیگرمیان خاطره هامان،ازاین به بعد
چیزی به اسم دلهره واضطراب نیست
دنیا سرجدایی ماشرط بسته است
امادعای شوم کسی مستجاب نیست

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را

manely پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 00:04

درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت

فاطمه پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 00:14

نه وصل ممکن نیست
اگرچه آب بالش خوبیست
برای خواب شیرین و ترد نیلوفر
نه وصل ممکن نیست...

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

PINKI پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 11:20

آی مردم من غریبستانی ام
امتدادلحظه ای بارانییم
شهرمن آن سوترازپروازهاست
درحریم آبی افساته هاست
شهرمن بوی تغزل میدهد
هرکه می آید به اوگل میدهد

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس

manely پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 11:24

تو مو می بینی مجنون پیچش مو تو ابرو او اشارت های ابرو

وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به

فاطمه شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 11:55

شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تورا گریه و سوزباری چراست؟

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت

PINKI یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 10:31

سیه چشمی به کارعشق" استاد"
به من درس محبت یادمیداد
مراازیاد بردآخر ولی من
به جزاوعالمی رابردم ازیاد

دلبر صنمی شیرین شیرین صنمی دلبر آذر به دلم بر زد بر زد به دلم آذر

manely یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 10:57

هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طایی نبرد

در همه کاری هنر و عیب هست عیب مبین تا هنر آری بدست

PINKI یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 10:57

رها ز رخوت این خاک تیره ام بنما
به نبض پرتپش ورویش جوانه ببر
به چینی ازشب یلدای زلف راهم ده
به دستیاری دندانه های شانه ببر

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

PINKI یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 11:27

تولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک
(البته پیشاپیش!)

ممنووووووووووووووووووووووووووون باشه بفرما اینم با ک:

کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود
حاحی احرام دگر بند ببین یار کجاست

فاطمه دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 21:51

تو را من چشم در راهم...
شباهنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی ...وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم...
تورا من چشم در راهم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم

فاطمه ق دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 21:57

ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری میخورد آب
یا که در بیشه ی دور سیره ای پر میشوید

PINKI سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 23:49

تادوباره دیدنت...
این رختخواب را وارونه خواهم خوابید!
خیانت است به تو!
سر برکنارخیالت گذاشتن!

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد

manely یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 18:46

ترا با غیر می بینم، صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

در دایره وجود موجود علی ست
وندر دوجهان مقصدومقصودعلی ست

manely یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 22:34

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردنست ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردنست

تشنگان راچوطلب باشدوقوت نبود گرتوبیدادکنی شرط مروت نبود

فاطمه ق دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 12:07

دردهای من جامه نیستند که زتن درآورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم
نعره نیستند تا ز نای جان برآورم
دردهای من نگفتنی است...
دردهای من گرچه مثت دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است

تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

manely دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 22:15

دارم ز جدایی غزالی که مپرس در جان و دل اندوه و ملالی که مپرس

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند

farzad دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 22:50

بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم

باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد وهنگام درو

فاطمه ق سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 17:06

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد...

دوش مراحال خوشی دست داد سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت

manely سه‌شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 23:25

دیوانه دلی خفته در این خلوت خاموش او زاده ی غم بود ز غم های جهان گشت فراموش

شبی در محفلی ذکر علی بود شنیدم عارفی فرزانه فرمود
اگر آتش به زیر پوست داری نسوزی گرعلی رادوست داری

فاطمه ق چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 22:12

تا نگاه میکنی وقت رفتن است...
باز هم همان خیال همیشگی...
پیش از آنکه با خبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر میشود...

در جهان فیل مست بسیار است دست بالای دست بسیار است

manely چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 22:39

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشتیانی داشتیم

ما در این دنیا به مادر بنده ایم مادر این دردانه کز او زنه ایم
مادر این دارنده ی درد و ولی ما بر این مادر چه رنجی برده ایم

Farzad چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 22:46

هیچکس با من نیست !...مانده ام تا به چه اندیشه کنم...مانده ام در قفس تنهایی...در قفس میخوانم... چه غریبانه شبی ست... شب تنهایی من!...

نازنین
چه دعا بهتر از این
خنده ات از سر شوق نشود هیچ غروبت غمناک

farzad پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 15:42

همه رفتند از این خانه ولی غصه نرفت ،
این یار قدیمی چه وفایــی دارد ...

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

فاطمه پنج‌شنبه 25 اسفند 1390 ساعت 22:46

میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است
آن زمان هر دل فقط یکبار عاشق میشود

دریغا که فصل جوانی برفت به لهو و لعب زندگانی برفت

manely جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 00:54

من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

manely جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 20:30

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم هرچند در این عهد خریدار ندارد

در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را شکر کان محنت بی حد و شمار آخر شد

farzad جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:26

تو ناز می کنی ، من ناز می کشم ، این منطق کیه
انگار پیش تو فرقی نمی کنه کی عاشق کیه

Farzad جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:31

ای روزگار دلشکن هردم مرا سنگی مزن
من سنگها در لقمه نان دندان به دندان دیده ام

Farzad جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:32

ببین تمام من شدی اوج صدای من شدی

بت منی شکستمت وقتی خدای من شدی

ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد

چه کردی با سراب من که قطره قطره آب شد

Farzad جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:44

در این دنیا که حتی ابر هم نمیگرید به حال من

همه از من گریزانند تو هم بگریز از این تنها

Farzad جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:45

چنان دل کندم از دنیاکه شکلم شکل تنهاییست

ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست

Farzad جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:46

رفیقان یک به یک رفتند مرا باخود رها کردند

همه خود درد من بودند گمان کردم که همدردند

Farzad جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:47

شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند

به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند

Farzad جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 23:58

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت

Farzad شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 00:18

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده

انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده

دنیای این روزای من درگیر تنهاییم شده

تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

همه است آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

manely یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 13:11

دوای درد بی درمان تویی تو همه وصل و همه هجران تویی تو

وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به

manely یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 23:01

همه شهر ایران سرای من است که نیک و بدش از برای من است

تار و پود هستی ام را باد برد بهترین یارم مرا از یاد برد

سامیتا دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت 15:48

نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او ز شادی عار می آید

مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را

Farzad دوشنبه 29 اسفند 1390 ساعت 16:26

kheyli say kardam ke ye tikasho joda konam
amma harchi fekr kardam delam nayomad
ke kamelesho nazaram

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم:

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟

آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟

پیداست آن قدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:

این اشک دیده ی من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

این گرگ سال هاست که با گله آشناست

مرسی داداش عالی بود فکر میکنم مال پروین اعتصامی بود
ممنو
وو
ووو
وووو
ووووون

manely سه‌شنبه 1 فروردین 1391 ساعت 00:25

داغ عطر یاس زهرا زیر ماه میچکاند اشک حیدر را به چاه عشق محزون علی یاس است و بس چشم او یک چشمه الماس است و بس

ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرود از یادت

فاطمه سه‌شنبه 1 فروردین 1391 ساعت 23:18

تو را چون آب دریا دوست دارم
بقدر آسمان ها دوست دارم

مرا نصیب غم آمد به شادی همه عالم چرا که از همه عالم محبت تو گزیدم

فاطمه ق چهارشنبه 2 فروردین 1391 ساعت 00:17

تنها اگر دمی
کوتاه آیم از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که"دوستت می دارم"
چون تندیسی بی ثبات بر پایه های ماسه
به خاک در می غلطی
پس از تو چه خواهد ماند جون من بگذرم
تقدیر ناگزیر تداوم تو
تنها
تکرار"دوستت می دارم" است

تن ز جان وجان زتن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست

manely چهارشنبه 2 فروردین 1391 ساعت 00:42

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

شیرین تر از آنی به شکرخنده که گویند ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

manely چهارشنبه 2 فروردین 1391 ساعت 23:46

یاد وصال می کنم،دیده پر آب می شود شرح فراق میکنم ، سینه کباب می شود

در این گلشن که هر مرغی پرد بر شاخسار گل چرا بستند این سنگین دلان بال وپر مارا

manely پنج‌شنبه 3 فروردین 1391 ساعت 23:14

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند

داشتم خوش حالتی امشب میان کفر و دین دیده مشغول بت و دل گرم استغفار بود

manely جمعه 4 فروردین 1391 ساعت 11:24

دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر

روشنی روز تویی ماه شب افروز تویی شادی غم سوز تویی ابر شکر بار بیا

manely شنبه 5 فروردین 1391 ساعت 01:14

از منست این غم که بر جان منست دیگر این خودکرده را تدبیر نیست

تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار کو

سامیتا یکشنبه 6 فروردین 1391 ساعت 15:44

ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نیست بگو راست بگو!

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد