خدا پرسید میخوری یا میبری؟
و من گرسنه پاسخ دادم میخورم
چه میدانستم لذت ها را می برند، حسرتها را می خورند … ؟
گرگ شده اند اینروزها...
کافی است سر به زیر باشی
با بره اشتباهت میگیرند
خیز برمیدارند برای دریدنت...
شب که می رسد به خودم وعده می دهم که فردا
صبح قبل از بیرون رفتن حتما به تو خواهم
گفت...
صبح که فرا می رسد، غرور و خجالت احمقانه
ام نمی گذارند به ناچار رسیدن شب را بهانه
میکنم و باز شب می رسد و صبحی دیگر و من
هیچ وقت نمی توانم حقیقت را به تو بگویم
...
بگذار میان شب و روز باقی بماند که چه قدر
دوست دارم مادر ......