بدترین شیطنت های بچه ها

نظرات 2 + ارسال نظر

NaHiD جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 10:53

عجب بچه های باحالی چندتاسفارش بدیم واسه ساعت روانشناسیمون هیجان انگیز شه

...N یکشنبه 7 خرداد 1391 ساعت 23:54

_با ۲تا خار کوچیک سوزن درست میکردیمو مورچه هارو آمپول میزدیم از اون موقع عشق اینکارا ولی الان از مورچه متنفرم.
_ظهرا وای میسادیم مامان بخوابه با آجیم میرفتیم تو کوچه بازی.
_با آجیم از یه پسره بدمون میومدم چوب زدیم تو لجن کردیم دهنش!!!!!
_باخاکو علف رو یه آتیش کوچولو با دوستا آش درست کردیم مثلا بعد دادیم دایی من خورد!!هنوزم بهش نگفتم چی بود،میگفت خیلی خوشمزست
_معلم میگفت به بو حساسه واسه امتحان نگرفتن رو میزش عطر زدیم پنجره باز کرد بیرون آتیش بود گفت ببندین من پاک کن نصف کردم انداختم تو بخاری
و کلاس کنسل شد
_روز معلم بود منم نماینده،درو بستم داشتیم قرو رقصو اینا مدیر اومد پشت در هر چی درو هل میداد من درو گرفته بودم با همراهی بچه ها بلندتر میخوندیم که یعنی صدا خانوم مدیر نمیاد اونم بیخیال شد رفت ولی فردا روی صف مارا شست و اتو کشیده گفت برید کلاستووووون. البته به من میگفت تو بیگناهی میدونم اونا شلوغن توام 1 نفری!
_یک بارم 2تابچه ها عروس دوماد شدن یکی چادر پیچید دور سرش یکی با کفشاش یعنی قند میسابید یکی ام با آرنجش یعنی فیلم میگرفت چندتاام وسط قر الکی که یهو آقامون وارد کلاش شد و ما هر کدام به گوشه ای از کلاس متواری شدیم ولی گفت تا فیلمو نشونم ندید درس نمیدم ماام نشون دادیم و آبرویه 1 سال جمع آوری شده مان بر باد رفت
_یادمه تو کوچه بازی میکردیم سوم دبستان که یکی پسرا کوچمون هی با دوچرخش اذیت کرد منم گرفتمش به زدن که عموم همون لحظه از راه رسیدبا گریه پسره فهمید باز منم و اومدو منو بلند کرد و شرمندگیش مانده است زیرا پسررو چند سال پیش دیدیم جا زخم بالا ابروش هنوز بود و به رخمان کشید در پیشگاه مادرمان.
_آجیم داشت ناهار درست میکرد منم مار پلاستیکی دستم بود بدو رفتم تو آشپزخونه گفتم آجی مااااار خودمم جییییغ اونم افت فشار وضعیتی و بعد هم جیغ که من میخندیدم
_اینم به کسی نگفتم به دوستام تقلبی میدادم بعد جاش خوراکی و سواری!!
_الان یادم نمیاد بیشتر ولی یادم بیاد باز میام بنویسم. اسمم نمیشه نوشت چون ضایع میشم