عاشورا

عاشورای من طبق تقویم قمــری نیست...


حسین من نسرین ستوده است که هفته هاست غذا نخورده....


کربلای من اهـر و ورزقـان است که اتفاقا، اصلا هم گرم نیست...!


خیالمان راحت ! برف دارد بدن زلزله زدگان را به سختی می لرزاند


خیمه و خانه ام را آتش نمی زنم


نیازی هم به تعزیه نیست،

همه اینها را از قبل برایمان انجام داده اند...!

عاشورای من روز بر سر و سینه ی خود زدن نیست،

روز شنیدن درد سینه ی دانشجویبیکار و دست کشیدن

برسر کودک کار وطنم است،

با آیینتان غریبه ام، مرا ببخشید.

آیه های من غزلِ صلح، انسان دوستی و شادی است ؛

نه جنگ و نفرت و اشک...

ناسزایم نگویید...

با آیه هایتان غریبه ام...

نظرات 2 + ارسال نظر
f شنبه 18 آذر 1391 ساعت 13:09

برای ملتی که دنبال یه ضریح ساخته شده از مشتی طلا و آهن پاره مثل سگ به دنبال استخوان التماس می کنند.
برای ملتی که برای کشته شدن ابوالفضل به سر و سینه میزنن و از قتل ستار بهشتی بی گناه عبور می کنن
برای ملتی که بر مظلومیت اهل بیت امام حسین در خرابه های شام زار میزنند و آواره های سرمازده آذربایجان و خراسان رو نمی بینن
برای ملتی که برای دل سوخته رقیه عربده می کشند و صورت سوخته طفل دبستانی رو نمی بینن
برای این ملت که داشته هاشون رو فدای آرزوهای محالی می کنند از چند قبر و ضریح و بارگاه...

این حکومت از سر ما ملت هم زیاده، غر نزنید، جهنم همینجاست ...

احسان دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 13:19

خیلی با معنی و جالب بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد